کد مطلب:330995 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:345

بخش ششم: مبانی طبیعی حقوق خانوادگی
بخش ششم: مبانی طبیعی حقوق خانوادگی

* یگانه مرجع صلاحیتدار برای شناسایی حقوق واقعی انسانها كتاب آفرینش است ..

* در اجتماع «مدنی» جنبه های قراردادی و در اجتماع «خانوادگی» جنبه های طبیعی غلبه دارد ..

* فرضیه چهار دوره در حقوق خانوادگی، تقلید ناشیانه ای است از فرضیه سوسیالیستها درباره مالكیت ..

آیا زن و مرد دارای دو طبیعت حقوقی می باشند؟

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 157

مبانی طبیعی حقوق خانوادگی

گفتیم كه روح و اساس اعلامیه حقوق بشر این است كه انسان از یك نوع حیثیت و شخصیت ذاتی قابل احترام برخوردار است و در متن خلقت و آفرینش یك سلسله حقوق و آزادیها به او داده شده است كه به هیچ نحو قابل سلب و انتقال نمی باشند.

و گفتیم این روح و اساس، مورد تأیید اسلام و فلسفه های شرقی است و آنچه با روح و اساس این اعلامیه ناسازگار است و آن را بی پایه جلوه می دهد همانا تفسیرهایی است كه در بسیاری از سیستمهای فلسفی غرب در باره انسان و تاروپود هستی اش می شود.

بدیهی است كه یگانه مرجع صلاحیتدار برای شناسایی حقوق واقعی انسانها كتاب پر ارزش آفرینش است. با رجوع به صفحات و سطور این كتاب عظیم حقوق واقعی مشترك انسانها و وضع حقوقی زن و مرد در مقابل یكدیگر مشخص می گردد.

عجیب این است كه بعضی از ساده دلان به هیچ وجه حاضر نیستند این مرجع عظیم را به رسمیت بشناسند. از نظر اینها یگانه مرجع صلاحیتدار گروهی از افراد بشر هستند كه دست در كار تنظیم این اعلامیه بوده اند و امروز بر همه جهان سیادت و حكمرانی دارند، هرچند خودشان عملًا چندان پابند مواد این اعلامیه نیستند؛ دیگران را نرسد در آنچه آنها می گویند چون و چرا كنند. ولی ما به نام همان «حقوق بشر»

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 158

برای خود حق چون و چرا قائل هستیم، دستگاه باعظمت آفرینش را كه كتاب گویای الهی است یگانه مرجع صلاحیتدار می دانیم.

من بار دیگر از خوانندگان محترم معذرت می خواهم از اینكه برخی مسائل را در این سلسله مقالات طرح می كنم كه اندكی رنگ فلسفی دارد و خشك به نظر می رسد و برای بعضی از خوانندگان محترم خستگی آور است. خودم تا حد امكان از طرح این گونه مسائل اجتناب دارم، ولی گاهی ارتباط مسائل حقوق زن با این مسائل خشك فلسفی به قدری است كه بحث در باره آنها اجتناب ناپذیر است.

رابطه حقوق طبیعی و هدفداری طبیعت

از نظر ما حقوق طبیعی و فطری از آنجا پیدا شده كه دستگاه خلقت با روشن بینی و توجه به هدف، موجودات را به سوی كمالاتی كه استعداد آنها را در وجود آنها نهفته است سوق می دهد.

هر استعداد طبیعی مبنای یك «حق طبیعی» است و یك «سند طبیعی» برای آن به شمار می آید. مثلًا فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد، اما بچه گوسفند چنین حقی ندارد، چرا؟.

برای اینكه استعداد درس خواندن و دانا شدن در فرزند انسان هست، اما در گوسفند نیست. دستگاه خلقت این سند طلبكاری را در وجود انسان قرار داده و در وجود گوسفند قرار نداده است. همچنین است حق فكر كردن و رأی دادن و اراده آزاد داشتن.

بعضی خیال می كنند فرضیه «حقوق طبیعی» و اینكه خلقت و آفرینش، انسان را به نوعی از حقوق ممتاز ساخته است یك ادعای پوچ و خودخواهانه است و باید آن را دور افكند؛ هیچ فرقی میان انسان و غیر انسان از لحاظ حقوق نیست.

خیر، این طور نیست. استعدادهای طبیعی مختلف است. دستگاه خلقت هر نوعی از انواع موجودات را در مداری مخصوص به خود او قرار داده است و سعادت او را هم در این قرار داده كه در مدار طبیعی خودش حركت كند. دستگاه آفرینش در این كار خود هدف دارد و این سندها را به صورت تصادف و از روی بی خبری و ناآگاهی به دست مخلوقات نداده است. در این سلسله مقالات توضیح بیشتر در باره این مطلب میسر نیست.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 159

ریشه و اساس حقوق خانوادگی را- كه مسأله مورد بحث ماست- مانند سایر حقوق طبیعی در طبیعت باید جستجو كرد. از استعدادهای طبیعی زن و مرد و انواع سندهایی كه خلقت به دست آنها سپرده است می توانیم بفهمیم آیا زن و مرد دارای حقوق و تكالیف مشابهی هستند یا نه؟ فراموش نكنید، همچنانكه در مقاله های پیش گفتیم مسأله مورد بحث ما تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد است نه تساوی حقوق آنها.

حقوق اجتماعی

افراد بشر از لحاظ حقوق اجتماعی غیرخانوادگی یعنی از لحاظ حقوقی كه در اجتماع بزرگ، خارج از محیط خانواده نسبت به یكدیگر پیدا می كنند، هم وضع مساوی دارند و هم وضع مشابه؛ یعنی حقوق اوّلی طبیعی آنها برابر یكدیگر و مانند یكدیگر است؛ همه مثل هم حق دارند از مواهب خلقت استفاده كنند، مثل هم حق دارند كار كنند، مثل هم حق دارند در مسابقه زندگی شركت كنند، همه مثل هم حق دارند خود را نامزد هر پست از پستهای اجتماعی بكنند و برای تحصیل و به دست آوردن آن از طریق مشروع كوشش كنند، همه مثل هم حق دارند استعدادهای علمی و عملی وجود خود را ظاهر كنند.

و البته همین تساوی در حقوق اولیه طبیعی تدریجاً آنها را از لحاظ حقوق اكتسابی در وضع نامساوی قرار می دهد؛ یعنی همه به طور مساوی حق دارند كار كنند و در مسابقه زندگی شركت نمایند اما چون پای انجام وظیفه و شركت در مسابقه به میان می آید، همه در این مسابقه یك جور از آب در نمی آیند: بعضی پراستعدادترند و بعضی كم استعدادتر، بعضی پركارترند و بعضی كم كارتر، بالأخره بعضی عالمتر، با كمال تر، باهنرتر، كارآمدتر، لایقتر از بعضی دیگر از كار در می آیند. قهراً حقوق اكتسابی آنها صورت نامتساوی به خود می گیرد و اگر بخواهیم حقوق اكتسابی آنها را نیز مانند حقوق اوّلی و طبیعی آنها مساوی قرار دهیم، عمل ما جز ظلم و تجاوز نامی نخواهد داشت.

چرا از لحاظ حقوق طبیعی اوّلی اجتماعی، همه افراد وضع مساوی و مشابهی دارند؟.

برای اینكه مطالعه در احوال بشر ثابت می كند كه افراد بشر طبیعتاً هیچ كدام رئیس

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 160

یا مرئوس آفریده نشده اند، هیچ كس كارگر یا صنعتگر یا استاد یا معلم یا افسر یا سرباز یا وزیر به دنیا نیامده است. اینها مزایا و خصوصیاتی است كه جزء حقوق اكتسابی بشر است؛ یعنی افراد در پرتو لیاقت و استعداد و كار و فعالیت باید آنها را از اجتماع بگیرند و اجتماع با یك قانون قراردادی آنها را به افراد خود واگذار می كند.

تفاوت زندگی اجتماعی انسان با زندگی اجتماعی حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل در همین جهت است. تشكیلات زندگی آن حیوانات صد در صد طبیعی است؛ پستها و كارها به دست طبیعت در میان آنها تقسیم شده نه به دست خودشان؛ طبیعتاً بعضی رئیس و بعضی مرئوس، بعضی كارگر و بعضی مهندس و بعضی مأمور انتظامی آفریده شده اند. اما زندگی اجتماعی انسان این طور نیست.

به همین جهت بعضی از دانشمندان یكباره این نظریه قدیم فلسفی را كه می گوید «انسان طبیعتاً اجتماعی است» انكار كرده و اجتماع انسانی را صد در صد «قراردادی» فرض كرده اند.

حقوق خانوادگی

این در اجتماع غیرخانوادگی. اما در اجتماع خانوادگی چطور؟ آیا افراد بشر در اجتماع خانوادگی نیز از لحاظ حقوق اولیه طبیعی وضع مشابه و همانندی دارند و تفاوت آنها در حقوق اكتسابی است؟ یا میان اجتماع خانوادگی یعنی اجتماعی كه از زن و شوهر، پدر و مادر و فرزندان و برادران و خواهران تشكیل می شود با اجتماع غیرخانوادگی، از لحاظ حقوق اولیه نیز تفاوت است و قانون طبیعی، حقوق خانوادگی را به شكلی مخصوص وضع كرده است؟.

در اینجا دو فرض وجود دارد: یكی اینكه زن وشوهری و پدر و فرزندی یا مادر و فرزندی مانند سایر روابط اجتماعی و همكاریهای افراد با یكدیگر در مؤسسات ملی یا در مؤسسات دولتی، سبب نمی شود كه بعضی افراد طبعاً وضع مخصوص به خود داشته باشند. فقط مزایای اكتسابی سبب می شود كه یكی مثلًا رئیس و دیگری مرئوس، یكی مطیع و دیگری مطاع، یكی دارای ماهانه بیشتر و یكی كمتر باشد. زن بودن یا شوهر بودن، پدر یا مادر بودن و فرزند بودن نیز سبب نمی شود كه هر كدام وضع مخصوص به خود داشته باشند. فقط مزایای اكتسابی می تواند وضع آنها را نسبت به

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 165 فرضیه چهار دوره ..... ص : 164

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 161

یكدیگر معین كند.

فرضیه «تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگی» كه به غلط نام «تساوی حقوق» به آن داده اند، مبتنی بر همین فرض است. طبق این فرضیه زن و مرد با استعدادها و احتیاجات مشابه و با سندهای حقوقی مشابهی كه از طبیعت در دست دارند در زندگی خانوادگی شركت می كنند. پس باید حقوق خانوادگی بر اساس یكسانی و همانندی و تشابه تنظیم شود.

فرض دیگر این است كه خیر، حقوق طبیعی اولیه آنها نیز متفاوت است. شوهر بودن از آن جهت كه شوهر بودن است وظایف و حقوق خاصی را ایجاب می كند و زن بودن از آن جهت كه زن بودن است وظایف و حقوق دیگری ایجاب می كند. همچنین است پدر یا مادر بودن و فرزند بودن، و به هر حال اجتماع خانوادگی با سایر شركتها و همكاریهای اجتماعی متفاوت است. فرضیه «عدم تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد» كه اسلام آن را پذیرفته مبتنی بر این اصل است.

حالا كدامیك از دو فرض بالا درست است و از چه راه می توانیم درستی یكی از این دو فرض را بفهمیم؟

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 162

مبانی طبیعی حقوق خانوادگی

برای اینكه خوانندگان محترم بتوانند خوب نتیجه گیری كنند، باید مطالبی كه در فصل گذشته گفته شد در نظر داشته باشند. گفتیم:

1. حقوق طبیعی از آنجا پیدا شده كه طبیعت هدف دارد و با توجه به هدف، استعدادهایی در وجود موجودات نهاده و استحقاقهایی به آنها داده است.

2. انسان از آن جهت كه انسان است از یك سلسله حقوق خاص كه «حقوق انسانی» نامیده می شود برخوردار است و حیوانات از این نوع حقوق برخوردار نمی باشند.

3. راه تشخیص حقوق طبیعی و كیفیت آنها مراجعه به خلقت و آفرینش است. هر استعداد طبیعی یك سند طبیعی است برای یك حق طبیعی.

4. افراد انسان از لحاظ اجتماع مدنی همه دارای حقوق طبیعی مساوی و مشابهی می باشند و تفاوت آنها در حقوق اكتسابی است كه بستگی دارد به كار و انجام وظیفه و شركت در مسابقه انجام تكالیف.

5. علت اینكه افراد بشر در اجتماع مدنی دارای حقوق طبیعی مساوی و متشابهی هستند این است كه مطالعه در احوال طبیعت انسانها روشن می كند كه افراد انسان- برخلاف حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل- هیچ كدام طبیعتاً رئیس یا مرئوس،

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 163

مطیع یا مطاع، فرمانده یا فرمانبر، كارگر یا كارفرما، افسر یا سرباز به دنیا نیامده اند.

تشكیلات زندگی انسانها طبیعی نیست؛ كارها و پستها و وظیفه ها به دست طبیعت تقسیم نشده است.

6. فرضیه تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد مبتنی بر این است كه اجتماع خانوادگی مانند اجتماع مدنی است. افراد خانواده دارای حقوق همانند و متشابهی هستند. زن و مرد با استعدادها و احتیاجهای مشابه در زندگی خانوادگی شركت می كنند و سندهای مشابهی از طبیعت در دست دارند. قانون خلقت به طور طبیعی برای آنها تشكیلاتی در نظر نگرفته و كارها و پستها را میان آنها تقسیم نكرده است.

و اما فرضیه عدم تشابه حقوق خانوادگی مبتنی بر این است كه حساب اجتماع خانوادگی از اجتماع مدنی جداست. زن و مرد با استعدادها و احتیاجهای مشابهی در زندگی خانوادگی شركت نمی كنند و سندهای مشابهی از طبیعت در دست ندارند.

قانون خلقت آنها را در وضع نامشابهی قرار داده و برای هر یك از آنها مدار و وضع معینی در نظر گرفته است.

اكنون ببینیم كدامیك از دو فرضیه بالا درست است و از چه راه باید درستی یكی از این دو فرض را بفهمیم.

با مقیاسی كه قبلًا در دست دادیم تعیین اینكه كدامیك از دو فرض بالا صحیح است كار چندان دشواری نیست. به استعدادها و احتیاجهای طبیعی زن ومرد، به عبارت دیگر به سندهای طبیعی كه قانون خلقت به دست هر یك از زن و مرد داده است مراجعه می كنیم، تكلیف روشن می شود.

آیا زندگی خانوادگی طبیعی است یا قراردادی؟

در مقاله پیش گفتیم كه در باره «زندگی اجتماعی انسان» دو نظر است: بعضی زندگی اجتماعی انسان را طبیعی می دانند، به اصطلاح انسان را «مدنیّ بالطبع» می دانند. بعضی دیگر برعكس، زندگی اجتماعی را یك امر قراردادی می دانند كه انسان به اختیار خود و تحت تأثیر عوامل اجباركننده خارجی- نه عوامل درونی- آن را انتخاب كرده است.

در باب زندگی خانوادگی چطور؟ آیا در اینجا هم دو نظر است؟ خیر، در اینجا یك نظر بیشتر وجود ندارد. زندگی خانوادگی بشر صد در صد طبیعی است؛ یعنی انسان

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 164

طبیعتاً «منزلی» آفریده شده است. فرضاً در طبیعی بودن زندگی «مدنی» انسان تردید كنیم، در طبیعی بودن زندگی «منزلی» یعنی زندگی خانوادگی او نمی توانیم تردید كنیم.

همچنانكه بسیاری از حیوانات با آنكه زندگی اجتماعی طبیعی ندارند بلكه بكلی از زندگی اجتماعی بی بهره اند، دارای نوعی زندگانی زناشویی طبیعی می باشند مانند كبوتران و بعضی حشرات كه به طور «جفت» زندگی می كنند.

حساب زندگی خانوادگی از زندگی اجتماعی جداست. در طبیعت تدابیری به كار برده شده كه طبیعتاً انسان و بعضی حیوانات به سوی زندگانی خانوادگی و تشكیل كانون خانوادگی و داشتن فرزند گرایش دارند.

قرائن تاریخی، دوره ای را نشان نمی دهد كه در آن دوره انسان فاقد زندگی خانوادگی باشد؛ یعنی زن و مرد منفرد از یكدیگر زیست كنند و یا رابطه جنسی میان افراد صورت اشتراكی و عمومی داشته باشد. زندگی قبایل وحشی عصر حاضر- كه نمونه ای از زندگانی بشر قدیم به شمار می رود- نیز چنین نیست.

زندگی بشر قدیم، خواه به صورت «مادرشاهی» و خواه به صورت «پدرشاهی»، شكل خانوادگی داشته است.

فرضیه چهار دوره

در مسأله مالكیت، این حقیقت مورد قبول همگان واقع شده كه در ابتدا صورت اشتراكی داشته است و اختصاص بعداً پیدا شده است، ولی در مسأله جنسیت هر گز چنین مطلبی نیست. علت اینكه مالكیت در آغاز زندگی بشری جنبه اشتراكی داشته این است كه در آن وقت اجتماع بشر قبیله ای بوده و صورت خانوادگی داشته است؛ یعنی افراد قبیله كه با هم می زیسته اند، از عواطف خانوادگی بهره مند بوده اند و به همین جهت از لحاظ مالكیت وضع اشتراكی داشته اند. در ادوار اولیه فرضاً قانون و رسوم و عاداتی نبوده كه زن و مرد را در مقابل یكدیگر مسؤول قرار دهد، خود طبیعت و احساسات طبیعی آنها، آنها را به وظایف و حقوقی مقید می كرده است و هرگز زندگی و آمیزش جنسی بدون قید و شرط نداشته اند؛ همچنانكه حیواناتی كه به صورت «جفت» زندگی می كنند، قانون اجتماعی و قراردادی ندارند ولی به حكم قانون طبیعی، حقوق و وظایفی را رعایت می كنند و زندگی و آمیزش آنها بدون قید و شرط نیست.

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 165

خانم مهرانگیز منوچهریان در مقدمه كتاب انتقاد بر قوانین اساسی و مدنی ایران می گویند:

«از نظر جامعه شناسی، زندگی زن و مرد در نقاط مختلف زمین یكی از این چهار مرحله را می پیماید: 1. مرحله طبیعی 2. مرحله تسلط مرد 3. مرحله اعتراض زن 4. مرحله تساوی حقوق زن و مرد.

در مرحله اول، زن و مرد بدون هیچ گونه قید و شرطی با هم خلطه و آمیزش دارند ...».

جامعه شناسی این گفته را نمی پذیرد. آنچه جامعه شناسی می پذیرد حداكثر این است كه احیاناً در میان بعضی قبایل وحشی چند برادر مشتركاً با چند خواهر ازدواج می كرده اند؛ همه آن برادرها با همه این خواهرها آمیزش داشته اند و فرزندان هم به همه تعلق داشته است؛ و یا این است كه پسران و دختران قبل از ازدواج هیچ محدودیتی نداشته اند و تنها ازدواج آنها را محدود می كرده است؛ و اگر احیاناً در میان بعضی قبایل وحشی وضع جنسی از این هم عمومی تر بوده و به اصطلاح زن «ملی» بوده است، جنبه استثنایی داشته و انحراف از وضع طبیعی و عمومی به شمار می رود.

ویل دورانت در جلد اول تاریخ تمدن صفحه 57 می گوید:

«ازدواج از اختراعات نیاكان حیوانی ما بوده است. در بعضی از پرندگان چنین به نظر می رسد كه حقیقتاً هر پرنده فقط به همسر خود اكتفا می كند. در گوریلها و اورانگوتانها رابطه میان نر و ماده تا پایان دوره پرورش نوزاد ادامه دارد و این ارتباط از بسیاری از نظرها شبیه به روابط زن و مرد است و هرگاه ماده بخواهد با نر دیگری نزدیكی كند به سختی مورد تنبیه نر خود قرار می گیرد. دوكرسپینی در خصوص اورانگوتانهای برنئو می گوید كه «آنها در خانواده هایی بسر می برند كه از نر و ماده و كودكان آنها تشكیل می شود» و دكتر ساواژ در مورد گوریلها می نویسد كه «عادت آنها چنین است كه پدر و مادر زیر درختی می نشینند و به خوردن میوه و پرچانگی می پردازند و كودكان دور و بر پدر و مادر بر درختها جستن می كنند».

زناشویی در صفحات تاریخ پیش از ظهور انسان آغاز شده است. اجتماعاتی كه در

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری ج 19 169 زن در طبیعت ..... ص : 167

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 166

آنها زناشویی موجود نباشد بسیار كم است، ولی كسی كه در جستجو باشد می تواند عده ای از چنین جامعه ها را پیدا كند.».

غرض این است كه احساسات خانوادگی برای بشر یك امر طبیعی و غریزی است، مولود عادت و نتیجه تمدن نیست، همچنانكه بسیاری از حیوانات به طور طبیعی و غریزی دارای احساسات خانوادگی می باشند.

علیهذا هیچ دوره ای بر بشر نگذشته كه جنس نر و جنس ماده به طور كلی بدون هیچ گونه قید و شرط و تعهد- ولو تعهد طبیعی- با هم زیست كرده باشند. چنان دوره فرضی مساوی است با اشتراكیت جنسی كه حتی طرفداران اشتراكیت مالی در ادوار اولیه، چنان دوره ای را ادعا نمی كنند.

فرضیه چهار دوره در روابط زن و مرد یك تقلید ناشیانه ای است از فرضیه چهار دوره ای كه سوسیالیستها در باره مالكیت قائلند. آنها می گویند بشر از لحاظ مالكیت چهار دوره را طی كرده است: مرحله اشتراك اولیه، مرحله فئودالیسم، مرحله كاپیتالیسم و مرحله سوسیالیسم و كمونیسم كه بازگشت به اشتراك اولیه ولی در سطح عالیتر است.

جای خوشوقتی است كه خانم منوچهریان نام دوره چهارم روابط زن و مرد را تساوی حقوق زن و مرد گذاشته اند و در این جهت از سوسیالیستها تقلید نكرده و آخرین مرحله را بازگشت به حالت اشتراك اولیه نام ننهاده اند، اگرچه مشارالیها میان دوره چهارم آن طور كه خودشان تصور كرده اند و دوره اول شباهت زیادی قائلند زیرا تصریح می كنند كه: «در مرحله چهارم كه شباهت زیادی به مرحله اول دارد، زن و مرد بدون هیچ گونه سلطه و تفوقی نسبت به یكدیگر با هم زندگانی می كنند».

من هنوز نتوانسته ام مقصود ایشان را از این «شباهت زیاد» بفهمم. اگر مقصود تنها عدم سلطه و تفوق مرد و تساوی تعهدات و شرایط آنها نسبت به یكدیگر باشد، دلیل نمی شود میان این دوره و دوره ای كه به عقیده مشارالیها هیچ گونه تعهد و شرط و قیدی وجود نداشته و زندگی زن و مرد شكل خانوادگی نداشته است شباهت وجود داشته باشد. و اگر مقصود این است كه در دوره چهارم تدریجاً همه قیود و تعهدات از میان می رود و زندگی خانوادگی منسوخ می گردد و نوعی اشتراك جنسی میان افراد بشر حكمفرما می گردد، معلوم می شود مفهوم ایشان از «تساوی حقوق»- كه طرفدار جدی

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 167

آن هستند- چیزی است غیر آن چیزی كه سایر طرفداران تساوی حقوق طالب آن هستند و احیاناً برای آنها وحشتناك است.

اكنون ما باید توجه خود را به سوی طبیعت حقوقی خانوادگی زن و مرد معطوف كنیم و در این زمینه دو چیز را باید در نظر بگیریم: یكی اینكه آیا زن و مرد از لحاظ طبیعت اختلافاتی دارند یا نه؟ به عبارت دیگر آیا اختلافات زن و مرد فقط از لحاظ جهاز تناسلی است یا اختلافات آنها عمیقتر از اینهاست؟ دیگر اینكه اگر اختلافات و تفاوتهای دیگری در كار است، آیا آن اختلافات از نوع اختلافات و تفاوتهایی است كه در تعیین حقوق و تكالیف آنها مؤثر است یا از نوع اختلاف رنگ و نژاد است كه با طبیعت حقوقی بشر بستگی ندارد؟

زن در طبیعت

در قسمت اول گمان نمی كنم جای بحث باشد. هركس فی الجمله مطالعه ای در این زمینه داشته باشد می داند كه اختلافات و تفاوتهای زن و مرد منحصر به جهاز تناسلی نیست. اگر سخنی هست، در این جهت است كه آیا آن تفاوتها در تعیین حقوق و تكالیف زن و مرد تأثیر دارد یا ندارد؟.

دانشمندان و محققان اروپا قسمت اوّل را به طور شایسته ای بیان كرده اند. دقت در مطالعات زیستی و روانی و اجتماعی این دانشمندان كوچكترین تردیدی در این قسمت باقی نمی گذارد. آنچه كمتر مورد توجه این دانشمندان واقع شده این است كه این تفاوتها در تعیین حقوق و تكالیف خانوادگی مؤثر است و زن و مرد را از این جهت در وضع نامشابهی قرار می دهد.

الكسیس كارل، فیزیولوژیست و جراح و زیست شناس معروف فرانسوی كه شهرت جهانی دارد، در كتاب بسیار نفیس خود انسان موجود ناشناخته به هر دو قسمت اعتراف می كند؛ یعنی هم می گوید زن و مرد به حكم قانون خلقت متفاوت آفریده شده اند و هم می گوید این اختلافات و تفاوتها وظایف و حقوق آنها را متفاوت می كند.

وی در فصلی كه تحت عنوان «اعمال جنسی و تولید مثل» در كتاب خود باز كرده

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 168

است می گوید:

«بیضه ها و تخمدانها اعمال پردامنه ای دارند: نخست اینكه سلولهای نر یا ماده می سازند كه پیوستگی این دو موجود تازه انسانی را پدید می آورد. در عین حال موادی ترشح می كنند و در خون می ریزند كه در نسوج و اندامها و شعور ما خصایص جنس مرد یا زن را آشكار می سازد. همچنین به تمام اعمال بدنی ما شدت می دهند. ترشح بیضه ها موجد تهور و جوش و خروش و خشونت می گردد و این همان خصایصی است كه گاو نر جنگی را از گاوی كه در مزارع برای شخم به كار می رود متمایز می سازد. تخمدان نیز به همین طریق بر روی وجود زن اثر می كند.

... اختلافی كه میان زن و مرد موجود است تنها مربوط به شكل اندامهای جنسی آنها و وجود زهدان و انجام زایمان نزد زن و طرز تعلیم خاص آنها نیست، بلكه نتیجه علتی عمیقتر است كه از تأثیر مواد شیمیایی مترشحه غدد تناسلی در خون ناشی می شود.

به علت عدم توجه به این نكته اصلی و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكر می كنند كه هر دو جنس می توانند یك قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسؤولیتهای یكسانی به عهده گیرند. زن در حقیقت از جهات زیادی با مرد متفاوت است. یكایك سلولهای بدنی، همچنین دستگاههای عضوی، مخصوصاً سلسله عصبی نشانه جنس او را بر روی خود دارد. قوانین فیزیولوژی نیز همانند قوانین جهان ستارگان، سخت و غیر قابل تغییر است؛ ممكن نیست تمایلات انسانی در آنها راه یابد. ما مجبوریم آنها را آن طوری كه هستند بپذیریم.

زنان باید به بسط مواهب طبیعی خود در جهت و مسیر سرشت خاص خویش بدون تقلید كوركورانه از مردان بكوشند. وظیفه ایشان در راه تكامل بشریت خیلی بزرگتر از مردهاست و نبایستی آن را سرسری گیرند و رها كنند.» «1»

كارل پس از توضیحاتی در باره كیفیت پیدایش سلول نطفه مرد و تخمك زن و

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 19، ص: 169

پیوستن آنها به یكدیگر و اشاره به اینكه وجود ماده برای تولید نسل ضروری است- بر خلاف وجود نر- و اینكه بارداری جسم و روح زن را تكمیل می كند، در آخر فصل می گوید:

«نبایستی برای دختران جوان نیز همان طرز فكر و همان نوع زندگی و تشكیلات فكری و همان هدف و ایده آلی را كه برای پسران جوان در نظر می گیریم معمول داریم. متخصصین تعلیم و تربیت باید اختلافات عضوی و روانی جنس مرد و زن و وظایف طبیعی ایشان را در نظر داشته باشند، و توجه به این نكته اساسی در بنای آینده تمدن ما حائز كمال اهمیت است.».

چنانكه ملاحظه می فرمایید این دانشمند بزرگ، هم تفاوتهای طبیعی زیاد زن و مرد را بیان می كند و هم معتقد است این تفاوتها زن و مرد را از لحاظ وظیفه و حقوق در وضع نامشابهی قرار می دهد.

در فصل آینده نیز نظریات دانشمندان را در باره تفاوتهای زن و مرد نقل خواهیم كرد و سپس نتیجه گیری خواهیم كرد كه زن و مرد در چه قسمتهایی دارای استعدادها و احتیاجهای مشابهی هستند و باید حقوق مشابهی داشته باشند و در چه قسمتها وضع مشابهی ندارند و باید حقوق و تكالیف نامشابهی داشته باشند.

برای بررسی و تعیین حقوق و تكالیف خانوادگی زن و مرد، این قسمت حساسترین قسمتهاست.